جدول جو
جدول جو

معنی پیمان نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

پیمان نمودن
عهد بستن دو تن با هم. معاهده کردن. معاهده. تسجیل. عهد. استعهاد. عهن. معاقده. تعاقد، همدیگر عهد و پیمان نمودن. املاه، پیمان نمودن و مبالغه کردن در آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پیمان نمودن
عهد بستن معاهده کردن: املاه پیمان نمودن و مبالغه کردن در آن
تصویری از پیمان نمودن
تصویر پیمان نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیمان نهادن
تصویر پیمان نهادن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
اظهار دریغ و حسرت. تندﱡم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ ءَ)
پیکار کردن. اعتلاط. (منتهی الارب) : معاته، عتات، پیکار نمودن با کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ زَ)
شرط کردن. عهد کردن:
نهاده ست پیمان که هرک این کمان
کشد، دختر او را دهم بی گمان.
اسدی.
گر غزوه را پیمان نهی بر جای کفر ایمان نهی
سی پارۀ قرآن نهی در هند بر جای وثن.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
اطاعت کردن. فرمان کردن:
این سبب ها چون به فرمان تو بود
چاره جو هم مر تو را فرمان نمود.
مولوی.
رجوع به فرمان کردن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ ذْوْ)
بآشکارا آوردن. ممیز ساختن:
نور حق را نیست ضدی در وجود
تا بضد او را توان پیدا نمود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ دَ)
آشکار کردن. واضح کردن. هویدا ساختن. عیان کردن:
جام فرعونی خبر ده تا کجاست
کآتش موسی عیان بنمود صبح.
خاقانی.
حور شود دست بریده چو من
یوسف خاطر بنمایم عیان.
خاقانی.
سگ گزیده خصم و تیغ شه چو آب
کآتش مرگ عیان خواهد نمود.
خاقانی.
و رجوع به عیان کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشیمانی نمودن
تصویر پشیمانی نمودن
اظهار دریغ و حسرت کردن تندم
فرهنگ لغت هوشیار
عهد کردن شرط کردن: نهاده است پیمان که هر که این کمان کشد دختراو را در هم بیگمان
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، ممیز ساختن مشخص کردن: نور حق را نیست ضدی در وجود تا بضد او توان پیدا نمود. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار